تل؛ همون چیزی که مادربزرگم عاشقش بود
راستش رو بخوام بگم، تا همین چند وقت پیش اصلاً اهل تل نبودم. یعنی میدیدم بقیه میبندن، قشنگ هم میشه، ولی خودم هیچ وقت جرئت نکرده بودم امتحان کنم. احساس میکردم برام زیاده یا اینکه نمیدونم چطور درست ازش استفاده کنم.
تا اینکه یه روز داشتم عکسهای قدیمی نگاه میکردم و یه عکس از مادربزرگم پیدا کردم. یه تل آبی کمرنگ دور گردنش بود و واقعاً عالی شده بود. اون موقع فهمیدم که شاید دارم یه چیز خوب رو از دست میدم.
اولین تجربهم
خب، اول که رفتم بازار، دیدم چقدر انتخاب زیاده! یکیشون براق بود، یکی مات، یکی طرحدار… سردرگم شدم. آخرش همون کاری رو کردم که همیشه میکنم – از خالهم کمک گرفتم. اون گفت برای شروع یه چیز ساده بگیرم تا عادت کنم.
یه تل مشکی کوچولو خریدم. نخی بود و خیلی نرم. اولین باری که بستمش، احساس عجیبی داشتم. انگار یه چیز تو ظاهرم تکمیل شده بود. البته هنوز بلد نبودم درست ازش استفاده کنم، ولی خوشحال بودم که شروع کردم.
یادگیری مرحله به مرحله
اول فکر میکردم تل فقط دور گردن میبندن. بعد دیدم که نه بابا، کلی راه دیگه هم داره. میشه روی سر بست، میشه مثل کمربند استفاده کرد، میشه حتی به کیف بست.
یه روز دوستم نشونم داد چطور میشه با همین یه تل، سه تا ظاهر مختلف درست کرد. یکبار دور گردن بسته بود ساده، یکبار یه طوری پیچونده بودش که مثل گردنبند شده بود، بار سوم هم روی موهاش بسته بود مثل هدبند. خودم تعجب کردم!
تجربههای مختلف با جنسهای مختلف
بعد از مدتی جرئت کردم و یه تل ابریشمی خریدم. اوه، چه فرقی داشت! انگار دو تا چیز کاملاً متفاوت بود. اون یکی راحت و ساده بود، این یکی یه جور احساس شیکی بهم میداد.
البته با ابریشم باید بیشتر مراقب بود. یکبار تو ماشین لباسشویی انداختمش – فاجعه شد! رنگش رفت و یکم هم کرمپ خورد. بعدش یاد گرفتم که اینا رو باید دست بشورم.
یه تل نخی هم دارم که واقعاً کاربردیه. هر جا میرم براش حمل میکنم. تو ماشین اگه آفتاب زیاد باشه، روی صورتم میکشم. اگه کولر زیاد سرد باشه، دور گردنم میبندم. حتی یکبار که کیفم پاره شد، تل رو دور دستهش پیچوندم و درست شد!
حرفهایی که شنیدم
دوستام میگن تل آدم رو بزرگتر نشون میده. من اول باورم نمیشد، ولی بعد که تو آینه نگاه کردم، دیدم راست میگن. یه جور قد و بالا میده به آدم.
البته همه چیز به نحوه بستنشم بستگی داره. یکبار خیلی محکم بسته بودم، حس میکردم دارم خفه میشم! حالا یاد گرفتم که باید آزاد باشه، نه خیلی شل که بیفته، نه خیلی محکم که ناراحت کنه.
مسائل عملی
چیزی که خیلی مهمه اینه که تل رو کجا نگه داری. اول تو کشو میذاشتمش، همش چروک میشد. حالا یه جا روی میز دارم که تلام رو اونجا میذارم. یا گاهی دور آینه پیچش میکنم.
شستنش هم ماجرا داره. اون نخی رو راحت میشه شست، ولی اون ابریشمی یه کم کار داره. آب باید ولرم باشه، مواد شوینده هم نباید تند باشه. بعدش هم نباید آفتاب بذاری چون رنگش میپره.
تو موقعیتهای مختلف
یه چیز جالبی که فهمیدم اینه که هر جا برم، تل یه طور دیگه به کارم میاد. مثلاً وقتی میرم سر کار، یه تل ساده میبندم که حرفهای باشه. وقتی میرم مهمونی، یه چیز شاد و رنگی انتخاب میکنم.
سفر که برم، حتماً دو سه تا برمیدارم. چون هم جا کم اشغال میکنن، هم خیلی کاربرد دارن. یکبار تو سفر، یکیشون رو به عنوان رومیزی استفاده کردم! یا وقتی کیف خریدی زیاد شد، یکی رو دور دسته چمدونم بستم که بتونم چیزا رو بهش آویزون کنم.
چیزایی که یاد گرفتم
الان که یکسال و نیمه دارم تل میبندم، چندتا نکته فهمیدم. اول اینکه هر تلی برای هر کسی مناسب نیست. باید چندتا امتحان کنی تا چیز خودت رو پیدا کنی.
دوم اینکه نباید خیلی جدی گرفت. یعنی بعضی وقتا میبینم بعضیا خیلی استرس میگیرن که مبادا تلشون درست نباشه. ولی واقعیت اینه که اگه خودت راحت باشی، اون هم روت خوب میشه.
در مجموع
الان که یکم تجربه پیدا کردم، متوجه شدم که تل واقعاً میتونه کمک کنه. نه تنها از نظر ظاهری، بلکه از نظر عملی هم. مخصوصاً برای کسایی مثل من که همیشه عجله دارن و وقت ندارن خیلی فکر کنن چی بپوشن.
فقط مهم اینه که عجله نکنی. من اول خیلی زود میخواستم همه چیز رو یاد بگیرم، ولی بعد فهمیدم که این کار وقت میخواد. الان راحتم، میدونم چی به من میاد و چی نمیاد، و همین کافیه.